معنی مدفن پوریای ولی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پوریای ولی. [رِ ی ِ وَ] (اِخ) پهلوان محمود خوارزمی ملقب به پوریای ولی و نیز ملقب به قتالی. اصل او از مردم گنجه است. شجاعی عارف بود. او را مثنویی است بنام کنزالحقائق. وی بسال 722 هَ. ق. در خیوق درگذشته است. رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن و قاموس الاعلام ترکی و ریحانه الادب و مجالس العشاق شود. از اوست:
آنیم که پیل [چرخ] برنتابد لت ما
بر چرخ زنند نوبت شوکت ما
گر در صف ما مورچه ای گیرد جای
آن مورچه شیر گردد از دولت ما.
و نیز او راست:
بهشت و دوزخت با تست در پوست
چرا بیرون ز خود میجوئی ای دوست.
و هم از اوست:
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلنداست.
درباره ٔ پوریای ولی افسانه هایی در میان پهلوانان و زورخانه کاران رایج است.
ولی
ولی. [وَ لی ی / وَ] (اِخ) لقب پوریا پهلوان محمود. پوریای ولی. رجوع به پوریای ولی شود.
مدفن
مدفن. [م َ ف َ] (ع اِ) جای دفن. محل گور. (ناظم الاطباء). جائی که در آن دفن کرده اند کسی یا چیزی را. (یادداشت مؤلف). ج، مدافن: سلطان بفرمود تا در برابر مدفن مأمون درختها فروبردند و همه را بر درخت کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 406).
مدفن. [م ُدْ دَ ف َ] (ع ص) پوشیده شده. پنهان کرده. (ناظم الاطباء). مستور. (ازاقرب الموارد): اِدَّفَنَه ُ؛ دفنه. (از متن اللغه).
مدفن. [م ُدْ دَ ف ِ] (ع ص) پوشاننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادفان. رجوع به ادفان شود. || بنده ای که پنهان شود از آقای خود بخصوص از ترس فروختن. (ناظم الاطباء). رجوع به ادفان و نیز رجوع به دفون شود.
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(مَ فَ) [ع.] (اِ.) گور، جای دفن.
فرهنگ واژههای فارسی سره
گور، آرامگاه
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرامگاه، تربت، خاک، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مرقد، مزار، مشهد، مقبره
فرهنگ فارسی هوشیار
گور گاه مرغزن ستودان (اسم) جای دفن کردن محل دفن.
فرهنگ عمید
جای دفن کردن، محل دفن،
عربی به فارسی
طاق , گنبد , قپه , سردابه , هلا ل طاق , غار , مغاره , گنبد یا طاق درست کردن , جست زدن , پریدن , جهش
معادل ابجد
449